در قرن دهم هجری در ایران دولتی روی کار آمد تا ایران را از لحاظ وسعت و عظمت به حد ایران عهد ساسانی رساند در این دولت روش حکومت شاهان مطلقاً استبدادی بود و پادشاه حاکم جان و مال رعایا بود و شاه بدون هیچ مشاوره­ای با هیئت دولت می­توانست بزرگترین رجال مملکت را به هر قسمتی که میلش تقاضا می­کرد به قتل برساند (سفرنامه تاورنیه، 1331: 529).

پادشاهی در آنجا موروثی بود و از پدر به پسر شاه از ن عقدی او می­رسید و اگر از زن عقدی پسر نداشت در ن صیغه­ای و کنیزان و اگر نداشت از نزدیکترین کسان شاه انتخاب می شد (فلسفی، ج۱۳؛ 1364: 694). رسم بدی که در دوره صفویه رواج پیدا کرد رسم پسرکشی و برادر کشی بود که شاهان برای حفظ تاج و تخت و به خاطر ترس از دادن موقعیت خود برادران و فرزندان خود را یا کور می کردند یا می­کشتند. البته از زمان شاه عباس رسم بدتری رایج گشت که در نهایت یکی از مهمترین عوامل زوال و انحطاط سلسله صفوی شد و آن هم محبوس کردن فرزندان خود در حرمسرا و دور نگهداشتن آنها از فعالیت در بیرون و درگیر نشدن در اوضاع کشور تا در نهایت این مسئله باعث شد که پس از مرگ شاه جانشین لایقی برای اداره کشور وجود نداشته باشد. اما بپردازیم به این بحث که شاهان صفوی به چه روش و شیوه ای مملکتی با این وسعت را اداره می­کردند. کشور ایران از طرف شاه عباس کبیر به پنج ناحیه یا ایالت اصلی تقسیم شده بود:

۱) فارس (جنوب ایران): پارسه قدیم که تا خلیج ایران (فارس) امتداد داشت و به بیست حوزه تقسیم می شد که بزرگترین آن حوزه حول و حوش شیراز مرکز این ایالت است.

۲) خراسان ( مشرق ایران ): که تا هندوستان گسترده بود و به چهل حوزه تقسیم شده ، مرکز این ایالت مشهد بود در حوزه­ای به همین نام و سه حوزه دیگر هم از توابع بوده است.

۳) آذربایجان (شمال غرب ایران): که ماد شمالی و قسمتی از ارمنستان را شامل می شد و تا سر حد ترکیه امتداد داشت، این ایالت به ۵۵ حوزه تقسیم می­شد، شهر مهم تجاری تبریز مرکز آن بود و به غیر از حوزه ای که به همین نام مشهور بود ، نه حوزه­ی دیگر از توابع آن به شمار می رفت.

۴) گیلان و مازندران (ساحل دریای خزر): تقریباً با هیرکانی قدیم مطابقت داشت و غیر از حوزه­ای به همین نام چهار حوزه­ی دیگر را نیز در بر می­گرفت.

۵) عراق عجم (مرکز ایران) ، شهر برجسته­ی آن اصفهان پایتخت مملکت بود و غیر از حوزه­ای به همین نام چهار حوزه­ی دیگر را در بر می­گرفت (کمپفر، ۱۳۶۰: ۱۵۸-۱۵۷).

برای اداره­ی این کشور بزرگ و پهناور که ایالات و ولایات آن تا پایتخت فاصله زیادی داشتند شاه مستقیما دخالت نمی­کرد بلکه بر آن مناطق خان، حکام، داروغه­هایی که از طرف خود انتخاب می­کرد حکومت می­کردند (سفرنامه اولناریوس، ج ۲، ۱۳۶۹: ۶۹۵-۶۹۲). این خان­ها را شاه از میان افراد مورد علاقه و اعتمادش انتخاب می­کرد و معمولا کسانی بودند که در جنگ­ها دلاوری و رشادت­های زیادی از خود نشان می­دادند یا به کشور خود خدمتی می­کردند، فرزندان آنها اموال و ثروت­شان را به ارث می­بردند اما مقام­شان را در صورت شایستگی دارا می­شدند.

اگر کسی از این خان­ها مورد سوء ظن شاه قرار می­گرفت سرش را از دست می­داد و املاکش را شاه به نفع خود ضبط می­کرد (سفرنامه اولئاریوس، ج ۲۰۱۳۶۹ :). نمونه بارز این مسئله در سران و طوایف قزلباشی می­توان مشاهده کرد که چون کشور گشائی­ها، پیروزی­ها و در نهایت به سلطنت رسیدن صفویان را نتیجه رشادت­های خود می­دانستند. مهمترین مقامات لشکری و دولتی را از آن خود کردند و با القاب و عناوینی مانند امیر الأمرا، بیگلر بیگی، خان، سلطان و . حکومت­های مستقل یافتند و روز به روز بر قدرت­شان افزوده شد تا جائیکه در زمان شاه طهماسب با او به مخالفت برخاستند و با پادشاه عثمانی همدست شدند و با مرگ شاه عباس بر سر تعیین جانشین به چند دسته تقسیم شدند تا اینکه شاه عباس روی کار آمد و دریافت کار سلطنت با اقتدار و نفوذ و مداخلات نا به جای قزلباشی ، سازگار نیست پس مصمم شد دست ایشان را از حکومت کوتاه کند و اختیارات موروثی آنها را محدود کرد (فلسفی، ج ۳۰۱۳۶۲: ۱۰-۴) .شاه با رؤسای طوایف و عشایری مهم که خواستند در حوزه ی خود مستقل باشند از در مخالفت در آمد و آنها را یا از بین برد یا پس از متقاعد کردن آنها برای کاستن از قدرتشان، تعدادی از افراد خانواده آنها را به ولایات دیگر می فرستاد. از جمله در سال ۱۰۰۲ ه.ق شاه عباس که برای تنبیه شاهوردیخان حکمران کوچک به لرستان لشکر کشید و ۲۰۰ خانوار آن را به ولایت خوار فرستاد و بسیاری از اموال و احشام آنها را تصرف کرد (فلسفی، ج ۳، ۱۳۶۴: ۱۰۹۳).

این گونه رفتار نسبت به امراء و سرکردگان ولایات و طوایف به مقتضای حکومت فردی و استبدادی شاهان بود . و گرنه نسبت به رعایت عدل و انصاف و حفظ حقوق افراد ملت از جمله طبقات عام و رعایا توجه بیشتری داشتند ولی با این وجود باز به مقتضای زمانه و ت هر دوره از پادشاهان این اجرای عدالت فرق داشت برای مثال در دوره شاه اسماعیل که پس از چندین سال دوباره وحدت ی امنیت در کشور برقرار شد وضع رعایا اندکی از وخامت آن کاسته شد اما در دوره شاه طهماسب چون شاه بیشتر به فکر پرکردن خزانه بود و به همین خاطر بر میزان در آمد می افزود ما شاهد وخامت اوضاع روستائیان و پیشه وران و در نهایت شورش آنها بودیم. برای نمونه می توان به قیام پیشه وران و بینوایان مردم تبریز در سالهای ۹۷۹- ۹۸۱ ه ) اشاره کرد. که شاه طهماسب مجبور شد برای فرو نشاندن شورش تسهیلات مهمی از جمله بخشش مالیات مردم تبریز مال محترفه) قائل شود (پیگو لوسکایا، ۱۳۶۲، ۴۸۸۴۹۱).

شاه عباس نیز جز در برخی موارد خاص نسبت به طبقات عامه مهربان و نیکخواه بود و پیوسته در تامین رفاه و آسایش رعیت می کوشید و برای اینکه از حقیقت حال آنها با خبر شود بی واسطه با آنها معاشرت می­کرد (فلسفی، ج ۱۱۶۴ : ۳۰۱۳۶۴ -۱۱۶۵)، و اگر مطلع می شد که قضات کشور در عدالت و احقاق حق مردم کوتاهی کردند و یا رشوه می گیرند آنها را به سختی مجازات می کرد. اولئاریوس به ذکر موردی در این زمینه پرداخته است که شاه عباس یک قاضی را که رشوه گرفته بود وارونه سوار الاغ مرد و دم الاغ را به دستش داد و در میدان شهر دور دادند (اولکاریوس، ج ۱۳۶۹، ۲: ۷۱۵-۷۱۳). این حسن نظر نسبت به مردم ملت از سوی جانشینان شاه عباس چندان تداوم نیافت و بیشتر منابع از سفاکی و خونریزی های شاه صفی سخن به میان آورده اند البته شاه عباس ثانی و هم چنین شاه سلیمان آنطور که انگلبرت کمپفر و سانسون در سفر نامه هایشان آورده اند نسبت به رعایا مهربان بودند. سانسون علاقه­ی شاه سلیمان را نسبت به رعایا این گونه بیان کرده است: "شاه ایران رعایایش را دوست می­دارد و برای اینکه از احتیاجات آنها اطلاع پیدا کند و همچنین اگر ظلم و ستمی از سوی عمال و افسرانش به آنها رو شده باشد اغلب اوقات تغییر لباس داده و داخل مردم می­شود" (سانسون، ۱۳۴۶: ۱۰).

در دوره شاه سلطان حسین (۱۱۰۶-۱۱۳۵۰ ه) مالیاتی را که بر روستائیان و پیشه­وران و تجار در طی قرن ۱۱ به تأنی افزایش یافته بود به یک باره دو سه الی سه برابر شد و گذشته از مالیات­های سابق سه نوع مالیات جدید وضع شده و همین باعث غیر قابل تحمل شدن زندگی برای آنها شد تا جائیکه آنها رفتن زیر یوغ بیگانه را قابل تحمل­تر می­دانستند (پیگو لوسکایا، ۱۳۶۳: ۵۷۱).

رفتار شاهان این سلسله با اقلیت­هایی که در کشور وجود داشتند نیز بنابر مقتضیات زمانه بود. شاه اسماعیل چون می­خواست شیعه را مذهب رسمی کشوری کند که اکثریت آن سنی بودند با سنی­ها به سختی برخورد می­کرد. شاه طهماسب هم نیز شاهی متعصب بود و نسبت به سنی­ها که مخصوصاً در غرب بود بر خورد می­کرد اما شاه اسماعیل دوم طوری با سنی­ها رفتار می­کرد که حتی تصمیم گرفته بود دوباره مذهب سنی را رسمی کند (روملو، ۱۳۵۷ :۶۴۷). اما در زمان شاه عباس اول نسبت به اقلیت­ها به خصوص عیسویان مهربان بود و تسهیلات زیادی از جمله اجازه ی ساختن کلیسا و اجرای آداب و رسومشان را به آنها داد. شاه عباس ثانی نسبت به یهودیها خیلی خشونت به خرج می داد اما این خشونت در دوره ی شاه حسین به خاطر تفکرات مجتهد زمان آقای مجلسی بیشتر بود.

با اوصاف ذکر شده متوجه شدیم که شرایط ی  اقتصادی و اجتماعی هر دوره در روش وشیوه کشورداری هر شاهی تأثیر بسزایی داشته و هر وقت که شاه مقتدری روی کار بود و کشور از لحاظ اقتصادی  ی در آرامش و امنیت بود شیوه­ی کشورداری و حکومت بر مردم نیز آسانتر و بهتر بوده و مردم نیز در رفاه و آسایش بهتری به سر می­بردند.

 

3-3-3-4-2- تشکیلات اداره­ی ایالات و شهرها

پس از تشریح نحوه کشورداری شاهان دوره ی صفویه اینک نوبت به توصیف طرز اداره ی نواحی مختلف مملکت می رسد. بدون شک اداره ی مملکتی به وسعت و پهناوری ایران در عصر صفوی بدون ضوابط نواحی خاصی امکان پذیر نبوده ، ضوابط و قوانین وضع شده از سوی شاهان باعث شده بود آنها تا دورافتاده ترین مناطق کشور را به اطاعت از اوامر خود وادارند. آنها کشور را به چند ایالت و هر ایالت را به چند حوزه و هر حوزه ای را به چند منطقه تقسیم کردند که برای اداره ی آنها افرادی به عنوان والی و حکام بر حسب عظمت مقام و اهمیت ناحیه تحت حکومت خود انتخاب کردند تا دارای عناوینی مختلفی از جمله بیگلر بیگی، والی، خان، سلطان ( حکام درجه دو) و وزیر (مدیران ، پیشکاران املاک خاصه) بودند البته در کنار اینها افرادی با عنوان داروغه و کلانتر نیز به اداره ی شهر می پرداختند در این قسمت به تشریح این مناصب و وظایفشان پرداخته می­شود.

همانطور که قبلا ذکر کردیم حکومت به چند ایالت تقسیم شده بود که این ایالات به میزان زیادی کوچک شده حکومت مرکزی بودند (سیوری؛ ۱۳۷۴: 177). کسانی که برای اداره ی این ایالات در نظر گرفته می شدند عنوان خان را دارا بودند و عموما مانند یک پادشاه کوچک بر سرزمین و قوم خود حکومت می کردند و مانند سلاطین کاخ ، دربار ، دیوان محاسبات داشته هم چنین در قصر خود برای ساختن و پرداختن و نمایش دادن آثار هنری و صنعتی دارای کارگاه هایی مخصوص بودند تنها فرق خان ها با پادشاه در سازماندهی این بود که عده ی افراد قبایل و درآمد های خان از جمعیت کشور پادشاه و عایدات او به غایت کمتر بود. اگر اعمال و رفتار آنها مورد رضای دربار بود بر سرکار خود باقی می مانند و اگر می مردند یا مقام عالی تری می یافتند فرزندانشان جانشینشان می­شدند (کمپفر، ۱۳۶۰). البته درجات مختلف امراء که بعدها ایجاد شد مانند خان، سلطان و بیگ در ابتدای دوره صفویه تفاوت مشخصی با هم نداشتند و تا زمان مرگ شاه طهماسب اول تقریبا همپایه یکدیگر بودند از زمان شاه عباس اول سلسله مراتب حکام در القاب منعکس شد و منتفذترین امراءحکام ایالات بزرگ بودند، مقتدرترین حکام درجه دوم همه خان بودند و کم اهمیت ترین سلطان­ها بودند (رهر برن، ۱۳۴۹: ۲۸). خان ها به دو دسته بزرگ و کوچک تقسیم می شدند: خان های بزرگ عنوان بیگلر بیگی را دارا بودند ، حکومت ایالات واقع در مرز و ایالات مهم را داشتند مثل فرمانروای ارمنستان ، لقب بیگلر بیگی داشت البته از بین بیگلربیگی ها افرادی بودند که از حیث مقام و اعتبار از دیگران برتر بودند که به آنها والی می­گفتند همه اصیل زاده و از اعقاب فرمانروایان قبلی صفویه در قلمرو های تحت حکومت خود بودند مثل والی گرجستان، والی داغستان، والیان لرستان و خوزستان (ن. ک. کمپفر، ۱۳۶۰ : ۱۶۱). اینکه این حکام محلی عوض نمی شدند و برای اداره ی همان ایالت برگزیده می شدند دلائل مختلفی داشت از جمله:در دسترس و سهل الوصول نبودن آنها مازندران، مکران، گیلان، ناهمسانی زبانی، مذهبی و فرهنگی (گرجستان، خوزستان)، و غیره.این والیان وابستگی کمی به حکومت داشتند و گاه به دربار می­آمدند و باج می دادند. بعد از والی­ها و بیگلر بیگی­ها، خان های کوچک بودند که اداره ی دیگر ایالات مملکت را بر عهده داشتند و همانطور که در بالا ذکر کردیم حتی المقدور می کوشیدند به پیروی از دربار شاه دم و دستگاهی برای خود ترتیب دهند. درآمد این افراد از حوزه­ی فرمانروایان شان به دست می­آید که صرف حقوق خدمه و سپاهیان، میگساری و. خود می­کنند و در عوض وظیفه داشتند که در منطقه تحت نفوذ سپاهی آماده برای خدمت به شاه داشته باشند و از محصولات حوزه ی فرمانروایی خود مقداری به مطبخ شاه بدهند و هم چنین در آستانه حلول سال نو پیشکش به خدمت شاه بفرستند. اغلب این خان­ها دارای جانشینانی بودند که وظیفه انجام دادن دستورهای خان و اداره­ی امور کوچکتر را به عهده داشتند این افراد از طرف شخصی خان ولی با موافقت صدراعظم به کار منصوب می­شدند (کمپفر، ۱۳۶۰: 160-161).

افزون بر خان ها ، حاکمان کوچکتری وجود داشت که حکومت نواحی کوچکتر با اداره ی امور  تمامی شهرهای خودشان را بر عهده داشتند تا به آنها سلطان (حاکم درجه دوم) گفته می­شد، اغلب این سلطان ها زیر نظر حکام بودند و فقط تعداد معدودی از آنها بلاواسطه زیر نظر شاه کار می­کردند اما عزلشان با نظر شاه انجام می گرفت مثل وضع حاکم جزیره بحرین که تابع خان بهبهان بودند اما با صوابدید شاه انتخاب و عزل می­شدند. شاه افزون بر حاکمان ایالاتی ، سه تن مامور مخصوص را به هر ایالت می فرستاد یکی عنوان جانشین یا معاون خان را داشت که از سوی شاه انتخاب می شد و دیگری وزیر بود که از زمانی که شاه عباس اول ممالک و ایالات را به خاصه تقسیم کرد افرادی برای اداره ی آنها از طرف خود فرستاد که به آنها وزیر (پیشکار املاک خاصه) گفته می­شد، دیگری واقعه نویسی بود که وظیفه اش نگارش کلیه وقایع مهم و ارسال آنها به دربار بود. البته این دقت نظر شاهان مخصوص به حاکمان ایالات نبوده بلکه آنها حتی در کلیه ادارات دولتی پایتخت ناظران و بازرسانی برای نظارت بر حسن جریان امور گذاشتند (سفرنامه شاردن، ج ۳، ۱۳۷۴: ۱۱۶۹-۱۱۶۸). اما اداره­ی شهرها به چه شکل بوده ؟ در شهرها قدرت فائقه در دست آن مرجع قدرتی بوده که اداره ی آن ایالت یا قسمت یا حوزه را بر عهده داشت یعنی والی ، وزیر یا سلطان چه در آن محل مستقر بود چه نبود اما آنان دارای جانشینی یا نماینده ی دائمی بودند که داروغه نام داشت و در شهر دارای بالاترین منصب بود و وظیفه اش بیشتر حفظ نظم ونسق شهر و امور بود تا رسیدگی و مراقبت در امور اهالی او هم چنین چند ده و قصبه را نیز اداره می­کرد اما باید در غیاب خود جانشینی برای مراقبت از امور می داشت در کنار داروغه شهر کلانتر بود که برای اولین بار در دوره ایلخانی متداول شد وظیفه اش جمع آوری مالیات و عوارض مردم ، رسیدگی به مشکلات مردم و دفاع از حقوق آنها در برابر حاکم و. بود . در کنار داروغه کلانتر منصب دیگری بود به نام عسس باشی که با شبگرد های خود مسئول حفظ امنیت شهر در شب بودند (ر.ک کمپفر، ۱۳۶۰: ۶۰۶۱). ولی برای امور مدنی و جزایی حاکمان خود شهرها دارای مسئولیت بودند و دادگاه آنان به منزله­ی عدلیه محل ماوریتشان بود و بی اعتنا به توصیه و راهنمایی های معاون، وزیر و جانشین خود، بنا به تشخیص خود رای می­دادند. شاردن در این زمینه گفته است: آنها از اعتراضات جانشین خود که منصوب شاه بودند و می توانستند به انواع مزاحمت و دردسر برای ایشان به وجود آورند بیم به دل راه بهانه ها و دسائس نمی دادند» اما اجرای امر شرعی شهر در دست یک یا دو قاضی یا حاکم شرع بود که مطابق قوانین شرع قضاوت می کردند و در کنار آنها یک شخص به نام مدرسی ، یک صدر و یک شیخ الاسلام بود که همه این افراد جانشینان صدر ها، شیخ الاسلام ها ، و قاضی هایی بودند که در پایتخت و مرکز بودند (ر.ک. کمپفر، ۱۳۶۰: ۱۶۴، سانسون، ۱۳۴۶ :۶۱). منصب دیگری که در شهر وجود داشت منصب محتسب بود که وظیفه اش رسیدگی به امور اوزان و مقایسه و تعیین نرخ بازار با توجه به میزان محصول و قیمت آنها بود. کمپفر ، ۱۳۶۰: ۱۶۵). این منصب در دوره ی صفویه یک فرقی با دوره های قبل کرد و آن این بود که مذهب مورد حمایت آن مذهب تشیع شده بود و جمع آوری خمس و زکات، توزیع آنها بین نیازمندان ، نگهداری مساجد و اوقاف خیریه، منع شراب خواری و قمار بازی به وظایف او اضافه شد (لمبتون، ۱۳۶۳). این خلاصه­ای بود از تشکیلات ایالتی در دوران صفوی که با توجه به آنها متوجه شدیم تا حد زیادی بر گرفته از تشکیلات دولت­های قبل از صفوی چون تیموریان بوده البته خود این تشکیلات (مغولان و ترکمانان) برگرفته شده بود از تشکیلات ایرانی­ها که مغلوب آنها نشده بودند (فروزنده، متولی؛ 1390).


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها